جدول جو
جدول جو

معنی پهن پازن - جستجوی لغت در جدول جو

پهن پازن
(اَ نا)
که پهن پازند، که سرگین سم داران را که برابر آفتاب گسترده باشند خشک شدن را، با پای بگرداند. رجوع به پهن شود، مجازاً ولگرد. بیکار. هیچکاره. که کاری را نشاید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پِ هَِ زَ)
عمل پهن پازن، ولگردی
لغت نامه دهخدا
(وِ نی ی / وُ نی ی)
سرگین ستوران را که برابر آفتاب گسترده باشند برای خشک شدن بپای گردانیدن، مجازاً ولگردی کردن. رجوع به پهن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دارای بازویی پهن و ضخم: رجل ٌ شبح الذراعین و مشبوح الذراعین، مرد پهن بازو. (منتهی الارب). شباحه، پهن بازو گردیدن
لغت نامه دهخدا
(اَشْ وَ)
که پهن کند. که عریض سازد. که با پهنا نماید و عریض جلوه دهد:
به پهنی شدی (آیینه) چهره را پهن ساز
درازیش کردی جبین دراز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنکه پهن پا زندظنکه سرگین سم داران راکه برابر آفتاب گسترده باشند برای خشک شدن با پا بگرداند، بیکار ولگرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای ناخنی عریض است عریض الاظفار: مردم حیوانی است خندان گریان پهن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پهن پازن با پا گردانیدن سرگین ستوران برای خشک شدن، بیکاری ولگردی
فرهنگ لغت هوشیار
سرگین ستوران که برابر آفتاب گسترده باشند برای خشک شدن با پا گردانیدن، بیکار بودن ولگردی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن بازو
تصویر پهن بازو
دارای بازویی پهن و ضخیم: (رجل شیخ الذراعین مرد پهن بازو)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه وسیع کند آنکه فراخ سازد، آن که عریض کند آنکه با پهنا نماید و عریض جلوه دهد: به پهنی شدی (آیینه) چهره را پهن ساز} درازیش کردی جبین دراز) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار